اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

بیچاره اون کسی که اینو بخونه و بهش فکر نکنه...

دست بندم به دست گردنم آویزی.

      بند غم بر شانه ام سنگینی می زند...

     چشم من خالی از اشک به دورتر ها می نگرد...آنجا که زمین و آسمان را به یک صدا می زنند...

چنگِ باد گیسوی زرد شاخه های سرد را

              نفسم کاخ خالیِ این مردم تلخ را....

به زمین می فکند.

     گرچه باید فاصله گیرند شبدر و شاخه ی سبز...

  چرا با دست من؟چرا با دست ما؟

          چرا در این بازیِ اجبار نقش باغبان را بازی کنیم؟