ا یادش بخیر
یادش بخیر روزی که اینجا نوشت تعداد بازدیدکنندگان ۱ اون یکیم خودم بودم....
فکر کنم وقتی به ۴۰۰ رسید برام نامه اومد که اسمتو توی لیست کاربران ثبت کن
فکر کنم ۳ سال شد اینجا رو دارم اما کلا ۳۰ تا message هم نفرستاده ام حد اقلم ۳ بار کل message هامو پاک کردم
من حالم خیلی بده .......نه؟؟؟؟
jadidan har ki ke invisible hast ye virosi omade ke fagat invisible ha oono migiran pas har che zood tar az halat invisible biron biayid va available beshi n shayee ham nist esme virosesham( ablegun) hast send 2 all
اینو یکی از بروبچ خیلی جدی send کرده بود....
۲تا خبر
- یک خبر خیلی خوب فردا عضو ارکات می شم..
- فکر کنم از چتد روز دیگه یکی دیگه از دوستامم بیاد اینجا کار کنه بلکه یک کمی اینجا رو همچین رله اش کنیم....
- همین .....
این که شد ۳ تا
صف اتو:*
تو صف اتوبوس:
از یک طرف مینی ماچ ها از یک طرف اتوبوس جلویمان چنان دودی می کردن
که نزدیک بود از دستم راحت شین....
به راننده اتوبوسه می گم ماشینتو خاموش کن
... نزدیک بود یک کتکی بخورم... مردممونم که مثل (بلا نسبت ) خر هستن هیچ کدوم هیچی نمی گن... داشتیم سوار می شدیم بعد از حدود ۲۰ دقیقه... یارو رشتیه
( بین خودمون باشه اگه کسی از این قوم اومد هم ناراحت نشه از من...کلا از رشتیا بدم میاد) اومده جلو من از بیرون صف. بهش می گم آقا اینجا صف بود ها...هیچی نمی گه می گم آقا وایسا نوبت ماست...سرشو انداخته پایین داره می ره دستشو گرفتم بازم حالیش نبود رفت
..... خلاصه اومدیم بالا نه صندلی به ما رسیده نه به این رشتیه....
جالبه که من نفر۴ ام صف بودم
ما آدم نمی شیم هیچکدوممون
ما آدمای بدی هم نیستیم ها...
جدی می گم اگه دروغ گویی تهمت(؟)زدن دو به هم زنی بی توجهی به حق دیگران تلاش در مفت خوری کثافتی و لجنی نا مردی دزدی چرت و پرت گویی بی اعتقادی و ۱۰۰۱ چیزه دیگه رو بگذاریم کنار خیلی آدم های پاک و باهالی هستیم....اگه صفت قشنگ دیگه ای پیدا کردین اضافه کنین...
این م شده وضع بلاگ های ما....
میگن ایرانی ها دیگه خودشونو کشتن با تب بلاگ و تعداد زیادی از بلاگ ها مال ایران هاست....
ولی خودتون ببینید تقریا ۹۹٪ بلاگ ها همش شعر و شاعری شده هر کس می رسه یه شعر می گه و بلاگ باز می کنه بلاگ سیاسی هم دومین مضوعیه که هست...
بابا بلاگ که نباید حتما مضوع محدود داشته باشه ... تازگی ها به ذهنمون رسیده تبلیغات بگزاریم... غر نزنم؟ باشه
خب دیگه چه خبرا؟ خانواده ی محترم بدون هیچ توجهی به من تصمیم گرفتن هفته دیگه برن کرج ... من هم final دارم هم قلمچی !!! اینم شده موعضلی(؟)
خانواده محترم دارن صدام می کنن واسه شام من برم
اگه گفتین چی شد زلزله اومد...
یکی از بروبچ داشت با خدا می چتید ...جواب خدا رو نداد خدا هم CTRL + G زد
این جوری که پیداست حافظه ام قطع نخاع شده
آره دیگهدیشب بحث ۲-۳ ماه پیش بود که نمی دونم با آشنا هامون رفته بودیم شام بیرون....
آقا هی خوانواده ی محترم می گفتند بابا اونجا که فلان بود بهمان بود
منم همین طوری نیگاشون می کردم
خواهرم می گفت بابا منو تو با هم مرغ نمی دونم چیچی خوردیم.........
ما که یادمون نیست ولی مرغش باید خوشمزه بوده باشه..
خلاصه از دیروز دنبال یک هارد ۲۰۰ گیگ واسه کلم هستم اگر ارزون بگین طالبم....