اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

قربونت برم... قربونم بری...

کلی نوشتم همه اش رو پاک کردم دوباره بنویسم...

سر قلبم قمار کردم کار درستی نبود باشه اما قمار رو بردم... چیزی برای از دست دادن نداشتم اگر می باختم احتمالا می رفتم پیش خدا اما قمار رو بردم... اما مثل یه معما می مونی چون نمی دونم الان باید چیکار کنم مثل معمایی هستی که هیچ نشونه ای از حل شدن توش نیست شایدم هیچ پایانی برای معمای تو وجود نداره... می ترسم ... آره می ترسم ... ناپلئون موقع جنگش با کجا بود از ترس پاهاش می لرزید بهش گفتند تو که ناپلئونی داری از ترس می لرزی خاک بر سرت گفت آره پام میلرزه اما می تونم تصمیم بگیرم اما اگه شماها جای من بودید هیچ کاری نمی تونستید بکنید... میترسم از پیشم بری و باز هم اون خط بی نهایت بی هدف بودنم شروع بشه... یک طرف هدف زندگیمه شاید هم آینده ام هست و یک طرف زندگی بیخود قدیمیمه... میترسم... اما با همه ی ترسم می تونم روی پاهام وایسم و تصمیم بگیرم...

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 18:04 http://www.ganj-e-sokhan.blogsky.com

سلام
عالی بود.
دیگه حالی از ما نمی پرسی.
بابا اینهمه سرسنگین نباشید.
منتظرتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد