اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

Then God said:

r back"

قصه ما هم شده اون خرس روی لیوان.. کی میدونه چشه.. ولی یه مرگیش هست..

هی میره سراغ حافظ، حافظ هم بهش می گه هر دفعه بیای همین چیز هارو بهت می گم و باز این باز ی تکرار می شه..

" عکس روی تو چو بر آینه ی جام افتاد**عارف از خنده ی می در طمع خام افتاد

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد**این همه نقش در آینه اوهام افتاد

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود**یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید**کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم**اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار**هر که در دایره ی گردش ایام افتاد

در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ** آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد

آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی**کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت**کانکه شد کشته ی او نیک سرانجام افتاد

هر دمش با من دلسوخته لطفی دگرست**این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد

صوفیان جمله حریفند و نظر باز ولی

زین میان حافظ دلسوخته بد نام افتاد!"

Nightmares..

اصلن بعید نیست هنوز توی این کابوس لعنتی باشم..

In Loving Memory of My Lovely Grandma

سه شنبه صبح بود، حدودای ساعت 10 صبح، آروم آروم بلند شدی، به اطرافت نگاه کردی و آهسته بعد از 2سال از خونه اومدی بیرون..


چه آرام، بی هراسی بی فکر ناراحتی، بی هیچ غمی به خواب رفته بودی.. چه زیبا از بین ما رفتی..

چهارشنبه صبح بود.. همه همانطور که دوست می داشتی، لباس های زیبایشان را بر تن کردند، همان گونه که می خواستی، همگان با هم اومدند.. اومدند، ولی این بار برای خداحافظی، برای خداحافظی تا چند وقت دیگه که دوباره دور هم جمع بشویم.. چه زیبا خفته بودی، تن ظریفت بر آن تخت چه زیبا خفته بود.. چه سبک بر زمین تن نهادی، و دوباره بدن را به مقصدش رساندی.. آمدم که برای آخرین بار روی مهربان و مظلومت راببینم، همچون تمام این سال ها، در سکوت خوابیده بودی.. چند تار زلفت بر روی صورتت، یادآور تمام روزگاران بود.. تمام کودکی من، تمام روزهای خوشی که همه با هم بودیم..

نمی دونم دقیق ما رو نگاه می کردی یا نه، نمی دونم دیدی که چه زیبا بود تمام این لحظات.. چه فریاد احساسی بود..

گلی سپید نه به زیبایی مهربانی تو، بر مزارت نهادند..

همانگونه که همواره عاشق میهمانی های زیبا بودی، همه چیز به مجلل ترین شکل خود انجام پذیرفت..

آمدیم خانه تان، آی که چه ناگهان یاد بابا پرویز زنده شد.. انگار یکهو احساس کردیم که جفتتان نیستید.. از خاطرات با شما گفتیم.. وای که باور اینکه نیستید عجیب می نمود..


جمعه صبح بود، مجلسی برای ادای احترام.. دیدید چه زیبا همه چیز برگزار شد؟

و یک لحظه در تصویر چهره تان بر بوم، چه زیبا لبخندتان را دیدم..


خداحافظ

17/7/88

Yellow Pages:D

"حاضرم... شرط ببندم... اولین رابطه ی ... جدی ای که خواهد داشت،... یه مرد 40-43 ساله... ست که یک بار... ازدواج کرده ...و زنش گذاشته رفته..

احتمالا... اتفاقی که میفته... اینه که... سه چهار سالی... باهمن... بعد دیگه کنار نمی یان... و رابطشون تموم می شه... و حدودای 26 سالشه ...و احساس می کنه... دیگه 35 سال رو رد کرده... "

زیر لب اینهارو می خوند و روی کاغذ زرد رنگ همیشگی یادداشت می کرد، آخر سر نامه را تا زد و بست.. ترجیح میداد اینکار رو نکنه، ولی به هر حال اینطوری بهتر بود.. نامه را روی صندلی گذاشت و رفت..

 

پ.ن. همچنان بخش هایی از نوشته ای که هنوز ننوشتمش میاد توی ذهنم، ترجیح می دم یک جا یادداشتشون کنم تا بعد ها یادم نروند.. این نوشته هم بخشی از اون قصه است..

چی شد که دیگه ننوشتم mer45؟

چی شد که دیگه مث آدم نوشتم merci؟

No Wisdom, No Great Thinking.. Where are You P?

او حتا دیگه مادربزرگ خوبی هم نیست!

  شاید هم من دیگه نوه ی خوبی نیستم..!

Guns'n Roses

گانز ن روزز آلبوم ۲۰۰۸ آهنگ خیابان های رویا


"All the love in the world couldn't save you

All the innocence inside
You know I tried so hard to make you
Ooo I wanna make you change your mind

And it hurts too much to see you
And how you left yourself behind
You know I wouldn't want to be you
Now there's a hell I can't describe

So now I wander through my days
Trying to find my ways
To the feelings that I felt
I saved for you and no one else..."


We are All The Same..

"ما هممون به یه اندازه خوب و کثیفیم!"

2ماه از این جمله می گذره و هر روز بیشتر بهش فکر می کنم

Remember that night..

اون شب بارون شدید یک لحظه هم قطع نشد..

رعد و برق راه خواب رو بر همه بسته بود..

نسیم خنکی که بر صورتش می لغزید..

چند ساعت تا شاید حادثه ای تلخ یا شیرین در خاطره ی این سرزمین..


و گرازی که خواب را از چشمان ما دور نگاه می داشت..