اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

جناب حافظ فرمودن:

جناب حافظ فرمودن:

عیشم مدامست از لعل دلخواه.. کارم به کام است الحمدلله

ای بخت سرکش تنگش ببرکش.. گه جام زر کش گه لعل دلخواه

ما را به رندی افسانه کردند.. پیران جاهل شیخان گمراه

از دست زاهد کردیم توبه.. وز فعل عابد استغفرالله

جانا چه گویم شرح فراقت.. شچمی و صد نم جانی و صد آه

کافر مبیناد این غم که دیدست .. از قامتت سرو از عارضت ماه

شوق لبت برد از یاد حافظ ..  درس شبانه ورد سحرگاه


سپس تاکید می کنه که


گر تیغ بارد در کوی آن ماه .. گردن نهادیم الحکم لله

آیین تقوا ما نیز دانیم لیکن چه چاره با بخت گمراه

ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم .. یا جام باده یا قصه کوتاه

من رند و عاشق در موسم گل .. آنگاه توبه استغفر الله

الصبر مرّ و العمر فان .. یا لیت شعری حتام القاه

مهر تو عکسی بر ما نیفکند .. آیینه رویا آه از دلت آه

حافظ چه نالی گر وصل خواهی .. خون بایدت خورد در گاه و بیگاه


و بعد دوباره افتخار می کنم به اینکه توی این سرزمینم اگر و حتا اگر یک شاعر داشت اون هم حافظ بود..


When you're coming around..

مثنکه به پیشواز بهار داریم میریم.. بهاررر!

Flying!

گاهی چیزی بیشتر از خوشحالی اتفاق می افته، چیزی که باعث می شه نقابت حرف نزنه، احساسات غیر واقعی نسازی تا شبیه بقیه باشی و بین اونها خودت رو قایم کنی .. اون وقت خود خودتی!

What have I done?:(

... حالا باید چس فیل به دست، بدون نشون دادن احساسی توی صورتم، یواشکی به ته این طیاره ی لعنتی نگاه کنم، به جایی که توی هر دس انداز سرمون دلنگ می خورد به سقفش، به جایی که 4تایی می نشستیم، بیشتر احساس می کردم یه گوشه قایم شده ام.. راجع به همه حرف می زدیم، گاهی س که جلومون نشسته بود رو مسخره می کردیم، آخه دوس پسرش صبح مسافرت پیچوندش.. حرف ها رقص ها..از همه بهتر.. اون 2-3 آهنگ مخصوص کویرشون.. به جایی که از پنجره اش 4 تا شاخه ی خشک رو نگه داشته بودیم، از شتر ها عکس گرفتیم، از خودمون هم عکس گرفتیم.. به جایی که راجع به پوستری که قول دادم هیچ وقت تمومش نکنم حرف می زدیم و نقاشی می کشیدیم.. به جایی که  توی اون گرما از خستگی غش می کردیم.. به جایی که توی راه برگشت برات آهنگایی گذاشتم که خیلی سعی کردم همشون رو یادم بونه، ولی نشد.. می خواستم اونها رو هم قاطی بازی ای بکنم که هیچ وقت.. خب.. نشد.. یاد اون موقع که ب بهمون تیکه می انداخت و تو تنها چیزی که برات مهم بود، نرمالیزه کردن خستگی هایی بود که توی عضله های کوچیکت گیر کرده بودند.. باید به همه ی اونها چشم بدوزم و باز هم غمی روی صورتم ننشیند..


Each time you become friend with someone,

Each time you become friend with someone,we all miss you like hell..

There's two types of addiction,

There's two types of addiction,

addiction to past,

and future addiction..

I'm becoming future addict these days..

I'm not complicated

"I'm not complicated, I'm simply bullshi*!"

میدونی که هیچ Bold و رنگی رو بی خودی استفاده نکرده ام..

-:نگرانی نداره، یه جورایی جور دیگه باشه نگرانی داره!

-: منظورت چیه؟

-: ببین، خیلی سادست، تو تنها به دنیا میای، تنها زندگی می کنی و آزاد می میری! قشنگ ترجمه اش از خودش هم بهتره!

{اشاره اش به Live alone,Die Free بود}

ادامه میده : دلیلی ندارم که کل مسیر تنها باشم، آدم تنها راحت تر پیشرفت می کنه.. هر روز هدفش رو می گذاره بالاتر، هر روز زحمت بیشتری می کشه..  آدم آزاد، توی یه نگاه خوشحال می شه از دیدن زیبایی ای که در جنب و جوشه جلوی چشمش.. از رنگ هایی که از پس بیرنگی ها به هم می زنند و به هم می کوبند و می چرخند.. آدم وقتی آزاده، هر لحظه اش خودش است.. بین همه چیز حرکت می کنه و همه چیز رو نگاه می کنه.. هیچ بخشی از بالا خونش رو نمی ده اجاره.. با همه چیز می بینه و فکر می کنه..

-: می دونی توی فکر چی بودم؟

اینکه وقتی تنهام، همش نگرانم، یعنی عادت کرده ام به روزمرگی، انگار یه قرص آرامبخشه که یهو می گذارمش کنار..{ می دونه که به چی اشاره دارم، جفتمون این شعر رو حفظیم، there's so many many thoughts, when I try to go to sleep, but with you I start to feel a sort of temporary peace..}

-: آره، طول می کشه.. یه وقتا باید آروم آروم ترک کرد..

ولی هیچ کس به تنهایی عادت نمی کنه.. یا از دستش زجر می کشن، چون نا خواسته به سراغشون اومده، یا از لحظه لحظه اش لذت می برند، چون خودشون خواسته اند..

جالبه ها!

{خودش حال کرد با چیزی که گفت}

{یه نگاه بهش می کنم، کیفور کیفوره.. همیشه همینطوره، وقتی پشتش به یه چیزی گرمه، انقدر پررو می شه..}

-:می خوای چی کار کنی؟ تو هنوز اون چیزی که می گی نیستی!

-: نمی دونم، یه جورایی هستم، یه جوراییم نیستم.. فعلن دلم می خواد دغدغه ساز نشم، آروم برا خودم زندگیمو بکنم و تصمیمات رو به زمان بسپرم، با اینکه جواب زمان رو می دونم چیه.. شاید چون اون چیزیه که دست دارم بشه، به زمان سپرده ام همه چیز رو..

-: دلت خوشه..

-:آره دلت خوشه..

به خودم میام، احساس می کنم حرف زدن با خودم بسه.. بهتره راه بیفتم، چند دقیقه ای ایه که ثابت وایسادم..

باید راه بیفتم..

فکر کنم یک سال بود که خفه شده بودم.. این متن دقیقا مال سال پیش همین موقع هاست..

""نمدونم ترسیدم یا خجالت کشیدم، نمی دونم چی دیدم.. ولی احساس کردم چیزی پاک تر از بادی که روی لبه ی قله می وزه داره جلوم حرکت می کنه.. جرئت نداشتم بهش نگاه کنم، نگاهم کثیفش می کرد.. نمی تونستم، فکر نگاهش همه وجودم رو می لرزونه..

چی بگم ؟پاک بود..

بهم گفت دست بزن به بازوم ببین سفت شده، و همه چیز آروم میگذشت، پیاده ای که از کنار ماشین می گذشت تا چرخش نگاهم تا روی مانتوش، نمی دونم، یادم نیست چی شد و آیا من اصلن ..

شروع می کنه به خوندن ..Lad did you know a girl was murdered here... و دوباره ریتم عوض می کنه...

ح نشسته و داره داد می زنه و برام توضیخ میده، لب و لوچه ام افتاده، انگار تمام اون مدت که همه چیز آروم شده بود یه دفعه سرعت گرفت و ح داره تند تند حرف می زنه

..و اینور و اونور نگاه می کنه..

لحظه ایه که داشت میومد سمت ماشین.. نه نباید اینطوری باشه... قداست، پاکی ای که نفس من آلوده اش میکنه... چقدر این دنیا سخت شده..

یاد جمله ای که ص گفت و قسمت دومش رو اون گفت!

و دوباره ریتم عوض میشه.. اگر این John Petrucci نبود من چیکار میکردم؟

و دوباره و دوباره و دوباره.. پاکی ای که به یاد نمی آورم.. نمی تونم نفسم رو به سمتش رها کنم چه برسه به دستی و آغوشی..

و دوباره ریتم عوش می شود و باز میشم پ ی منطقی با سوالات منطقی و فاصله می گیرم از ... برای روز دیگری.. و این عادت من است! باید سیاه باشی تا بتونی سفیدی ای رو حس کنی..""