اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

"Not Like The Other Girls"

No more blame I am destined to keep you sane
Gotta rescue the flame
Gotta rescue the flame in your heart

No more blood, I will be there for you my love
I will stand by your side
The world has forsaken my girl

I should have seen it would be this way
I should have known from the start what she's up to
When you have loved and you've lost someone
You know what it feels like to lose

She's fading away
Away from this world
Drifting like a feather
She's not like the other girls
She lives in the clouds
She talks to the birds
Hopeless little one
She's not like the other girls I know

No more shame, she has felt too much pain, in her life
In her mind she's repeating the words
All the love you put out will retun to you
البته این آهنگه ها(آهنگ از Rasmusاست)

امروز صبح فهمیدم (ساعت ۶:۳۰) توی زمستون که ۶:۳۰ هوا تاریک بوده اون کسایی که اونور منتظر سرویس مدرسه شان بودند شما ها بودید... چون الان اون ساعت هوا روشنهخنده داره نه؟؟؟
ولی نمی دونی همین یک لحظه ای که تو رو می بینم چطوری به من امید میده...


مدرسه داره پدرمون رو در میاره واقعا روز شماری می کنم که عید برسه...

کاش یک روز سایه ات روی بلاگم می افتاد...

امروز داشتم همین چیزهارو توی دفترچه ی افکارم می نوشتم...
هر کسی برای رسیدن به هدفش باید خیلی مبارزه کند با دیگران حتی با خودش . میگن آدم وقتی گرمه دردو احساس نمی کنه... آدم وقتی گرمه این همه مشکلات رو احساس نمی کنه و خیلی خوب از پسشون بر میاد ولی کم کم دارم سرد می شم کم کم دارم احساس می کنم که همه چیز داره غیر قابل تحمل می شه... 

اعتیادم به آهنگ اونقدری اوج گرفته که حتی 10دقیقه بدون آهنگ کلافه می شم ... دوباره همون فکرای همیشگی همون سر زنش های همیشگی به سراغم می آیند دارم از دستشون فرار می کنم فرار نه عقب نشینی می کنم بلکه روزی با هم از دستشون خلاص شوم...(از نوشتنم معلومه که چقدر افکارم قاطیست)

توی عمرم بازی فوتبالی با هیجان بازی امروز ندیده بودم... واقعا سر حال اومدم

امشب دیگه خیلی حال گیری بود یکی دیگه مثل چی تیک می زد برام. مخ زدنش حد اکثر ۵ دقیقه بود ... یکی از کسایی که اتفاقا خیلی هم تیریپ باحالی داره اما با خودم گفتم یا تو یا هیچ کس ... اون بیچاره هم ۲۰ دقیقه منتظر بود که من برم باهاش حرف بزنم منم اصلا به روی خودم نیاوردم که اصلا ...
شاید خدا می خواد بهم بگه بابا بیا اینم آدم به این توپی بیخیل تو شوم...
اما این در مرام پروردگاری نیست می دونم که اینها همه امتحانه... امتحان به تو رسیدن!

داشتم فکر می کردم...

داشتم با خودم فکر می کردم اگر دوستیم با تو کامل تموم شه چی می شه داشتم فکر می کردم دیگه خودکشی به من واجب می شه چون دیگه هیچ چیز با ارزشی ندارم...اما اگه جرئت نکنم چی؟

داشتم فکر می کرئم می رم و با یکی از کسایی که این مدت بدشون نمی آمد با من دوست شن دوست می شم ...نه حالم از همشون به هم می خوره

شایدم رفتم و یک بچه خر خون شدم که هیچ کس جلو تر از من نباشه...

شایدم یک سال از عمرم سوخت و آخر خیلی عادی بعد از مدت زیادی کلنجار با خودم خودم را قانع کردم...نه نمی تونم!

هیچ کدوم اون زندگی دوست داشتنی من نیست .. زندگی دوست داشتنی من با توست...نه؟

کم کم داره templateام شکل می گیره به زودی باحال تر می شه
اگه الان باحال باشه...

چرا هیچ وقت عنوان نمی گذارم؟؟؟

من و تو هر دو مغرور چرا اینطور اسیریم
که حتی نمی تونیم چشم از هم بگیریم...
می دونم توی دلت چی میگذره تو هم از اول می دونستی
فکر می کنم الان خیلی وضعیت تغییر کرده شایدم فقط اینطوری دوست دارم فکر کنم اما وقتی بین جمعیت با نگاهت دنبال من هستی و نمی دونی که من چند نفر عقب تر از تو هستم باید امیدوار باشم نه؟؟؟

...