نمی دانم کیستم.. و گم شده ام در رفتار هایی که نمیشناسم و غافلگیرانه حرکتم می دهند گنگ میان هیچ و هیچ..
گم،گنگ و نمی دانم ..
از هیچ مطمئن و بر هیچ استوار..
و هر شب باید این رویا رو ببینم..بادی که می وزد و دو سر چادر پهن شده ی این سرزمین رو میگیرد و جمع می کند و می برد..و قصه تمام!