صف اتو:*

تو صف اتوبوس:
از یک طرف مینی ماچ ها از یک طرف اتوبوس جلویمان چنان دودی می کردن که نزدیک بود از دستم راحت شین....
به راننده اتوبوسه می گم ماشینتو خاموش کن... نزدیک بود یک کتکی بخورم... مردممونم که مثل (بلا نسبت ) خر هستن هیچ کدوم هیچی نمی گن...  داشتیم سوار می شدیم بعد از حدود ۲۰ دقیقه... یارو رشتیه( بین خودمون باشه اگه کسی از این قوم اومد هم ناراحت نشه از من...کلا از رشتیا بدم میاد) اومده جلو من از بیرون صف. بهش می گم آقا اینجا صف بود ها...هیچی نمی گه می گم آقا وایسا نوبت ماست...سرشو انداخته پایین داره می ره دستشو گرفتم بازم حالیش نبود رفت.....   خلاصه اومدیم بالا نه صندلی به ما رسیده نه به این رشتیه....


جالبه که من نفر۴ ام صف بودم
ما آدم نمی شیم هیچکدوممون