گفتم دوستت دارم... گفتم خیلی دوستت دارم چون وقتی با تو هستم احساس می کنم کامل تر هستم...گفتم دوستت دارم هم به خاطر خودت هم به خاطر شخصیتی که وقتی با تو هستم به دست میارم... گفت مرسی...گفت چرا؟ ... گفتم مثل اینه که بپرسی چرا یک چیز خنده داره...
می دونستم آخرین شانس من و زمان من رسیده بود بعد از ۳سال انتظار لحظه ی من رسید...
ازم پرسید یک تیکه از دفتر خاطراتتو برام بخون(چون قرار بود دفتر هایمان رو عوض کنیم اما نشد) شب تولدم رو براش خوندم و باز هم حرف ها ادامه پیدا کرد ...
خیلی سخته الان که می بینم نیست و حد اقل یک هفته(چقدر مسخره همه ی مشکلت یک هفته ست؟؟) نباید نباشه!
خیلی دلم تنگه نه به خاطرش... به خاطر اینکه احساس می کنم یک چیزی رو گم کردم...
salam
kheily delam barash tange
chon khial mikonam ye chizi ro gom kardam
ma hamishe ye chize gom karde darim
be on ham hich vaght namiesim
سلام
وبلاگ قشنگی اگه دوست داری لینکتو بده بزارم تو وبلاگم
و اگه تو دوست داری لینک منم بزار
قربانت