اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

فکر کنم یک سال بود که خفه شده بودم.. این متن دقیقا مال سال پیش همین موقع هاست..

""نمدونم ترسیدم یا خجالت کشیدم، نمی دونم چی دیدم.. ولی احساس کردم چیزی پاک تر از بادی که روی لبه ی قله می وزه داره جلوم حرکت می کنه.. جرئت نداشتم بهش نگاه کنم، نگاهم کثیفش می کرد.. نمی تونستم، فکر نگاهش همه وجودم رو می لرزونه..

چی بگم ؟پاک بود..

بهم گفت دست بزن به بازوم ببین سفت شده، و همه چیز آروم میگذشت، پیاده ای که از کنار ماشین می گذشت تا چرخش نگاهم تا روی مانتوش، نمی دونم، یادم نیست چی شد و آیا من اصلن ..

شروع می کنه به خوندن ..Lad did you know a girl was murdered here... و دوباره ریتم عوض می کنه...

ح نشسته و داره داد می زنه و برام توضیخ میده، لب و لوچه ام افتاده، انگار تمام اون مدت که همه چیز آروم شده بود یه دفعه سرعت گرفت و ح داره تند تند حرف می زنه

..و اینور و اونور نگاه می کنه..

لحظه ایه که داشت میومد سمت ماشین.. نه نباید اینطوری باشه... قداست، پاکی ای که نفس من آلوده اش میکنه... چقدر این دنیا سخت شده..

یاد جمله ای که ص گفت و قسمت دومش رو اون گفت!

و دوباره ریتم عوض میشه.. اگر این John Petrucci نبود من چیکار میکردم؟

و دوباره و دوباره و دوباره.. پاکی ای که به یاد نمی آورم.. نمی تونم نفسم رو به سمتش رها کنم چه برسه به دستی و آغوشی..

و دوباره ریتم عوش می شود و باز میشم پ ی منطقی با سوالات منطقی و فاصله می گیرم از ... برای روز دیگری.. و این عادت من است! باید سیاه باشی تا بتونی سفیدی ای رو حس کنی..""

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:19

گفتی نمی نویسی فکر کردی اینجا نمی یام؟ چه حال عجیبی داری... هوس کردم... خیلی هوس حال معلق تورو دارم

حمیدرضا جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 14:45

پاک تر از بادی که روی لبه ی قله می وزه
باید سیاه باشی تا بتونی سفیدی ای رو حس کنی
az ina tarkiba khosham miad! :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد