اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

In Loving Memory of My Lovely Grandma

سه شنبه صبح بود، حدودای ساعت 10 صبح، آروم آروم بلند شدی، به اطرافت نگاه کردی و آهسته بعد از 2سال از خونه اومدی بیرون..


چه آرام، بی هراسی بی فکر ناراحتی، بی هیچ غمی به خواب رفته بودی.. چه زیبا از بین ما رفتی..

چهارشنبه صبح بود.. همه همانطور که دوست می داشتی، لباس های زیبایشان را بر تن کردند، همان گونه که می خواستی، همگان با هم اومدند.. اومدند، ولی این بار برای خداحافظی، برای خداحافظی تا چند وقت دیگه که دوباره دور هم جمع بشویم.. چه زیبا خفته بودی، تن ظریفت بر آن تخت چه زیبا خفته بود.. چه سبک بر زمین تن نهادی، و دوباره بدن را به مقصدش رساندی.. آمدم که برای آخرین بار روی مهربان و مظلومت راببینم، همچون تمام این سال ها، در سکوت خوابیده بودی.. چند تار زلفت بر روی صورتت، یادآور تمام روزگاران بود.. تمام کودکی من، تمام روزهای خوشی که همه با هم بودیم..

نمی دونم دقیق ما رو نگاه می کردی یا نه، نمی دونم دیدی که چه زیبا بود تمام این لحظات.. چه فریاد احساسی بود..

گلی سپید نه به زیبایی مهربانی تو، بر مزارت نهادند..

همانگونه که همواره عاشق میهمانی های زیبا بودی، همه چیز به مجلل ترین شکل خود انجام پذیرفت..

آمدیم خانه تان، آی که چه ناگهان یاد بابا پرویز زنده شد.. انگار یکهو احساس کردیم که جفتتان نیستید.. از خاطرات با شما گفتیم.. وای که باور اینکه نیستید عجیب می نمود..


جمعه صبح بود، مجلسی برای ادای احترام.. دیدید چه زیبا همه چیز برگزار شد؟

و یک لحظه در تصویر چهره تان بر بوم، چه زیبا لبخندتان را دیدم..


خداحافظ

17/7/88

نظرات 1 + ارسال نظر
خیزران دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 http://kheyzaran.blogsky.com

سلام ممنون از این که اومدی بازم بیا خوشحالم میکنی
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد