اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

Tiny Little Screws

بچه تر که بودم وقتایی که عصبانی می شدم شروع می کردم به باز کردن پیچ های هر چیزی که به دستم می رسید.. عموما هم اون اسباب بازیم خراب می شد.. یه وقتا بازش می کردم و دوباره مث اولش می بستمش..

اگه بدونی چقدر الان به اون پیچای کوچولو احتیاج دارم.. همشونو باز کنمُ یه فوت کنم توی همه ی این چرخ دنده هاُ همشونو تکون بدم و بکشم روی فرش که خاکشون گرفته شه.. چقدر به اون دست بند نقره ای که از خواهرم گرفته بودم احتیاج دارمُ نکاش کنمُ ببندمش به دستمُ بعد به پامُ بعد به بازوم و بعد بگذارمش توی جعبش.. بعد یه مدت گم بشه و بعد پیدا بشه.. بعد باز گم بشه و دیگه پیدا نشه..

دلم می خواد بعد تمییزکاریُ وقتی پیچ هاش رو می بندم دیگه درست نشه.. دلم می خواد خراب بشه و برا همیشه وقتای ناراحتیمُ بیام سراغش..

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:10

کوچولوی عصبانی... خواستی بزنگ.

سید صادق جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:49

سلام
چطوری؟
چه خبر؟
شریف چه خبر؟
طبق معمول خیلی خیلی قاطی داری...
جریان دوست دختر چیه؟ راه افتادی؟!!
امیدوارم شناخته باشی
take care
خدانگهدار

خودم جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:35

چی میگی مرد؟
با کی اشتباه گرفتی؟
دوست دختر چیه این وست هیروویری؟
صادق کیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد