.. و این ساعات بی خوابی..
این تپش بیهوده..بی هیچ جز ترس..
و این غم نابخشودنی..
و کابوسی که نه در شب که در روز که در شب که در روز که هرکجا که تواند مرا شکار کند..
و هر چه بر پیکرش می افزاید قویتر می شود..
و چشمانی که نمی نگرند خیره باقی می مانند..
شاید تو شاید من..
اما دیر شده..
درود.جالب بود.
ببین من به تو سر میزنم ولی تو نمیایا!
با سلام
عالیه