اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

اعتراض

اینجا هر چیزی آزاده.. از اعتراض تا ..

آروم آروم..خیلی یواشکی..بدون اینکه کسی متوجه بشه..خستگیی میفته رو چهره ام..

خسته تر از داد زدنم..خسته تر از حرف زدنم..خسته ی خسته..معتاد بدون مواد..وقتی یک کم احساس بهم می رسه یه لبخند می زنم و بعد تموم می شه..کاش یک کم امید بود..باز مث قدیما خودم رو بغل می کنم که تنها نباشم..می شینم یه گوشه و غرق فکرایی می شم که نیستند..

 

آره..احتمالا خراب کردم..احتمالا خراب شد..

خب!حالا که خراب شده..چیکار می تونم بکنم؟! یه سوال بهتر!اصلا ارزشی داره؟خب!آره یه بخشیش ارزش داشت اون بخشم من خراب نکردم..کس دیگه ای خراب کرده و داره روز به روز خراب ترش می کنه..اه حالم به هم می خوره..بلاگ!مردم!هر کسی که این بلاگ رو می خونه..ببخشید!از این همه ... معذرت می خوام..

 

سعی کردم تنها بمونم..حتا خدارو بگذارم لب تاقچه یک کم خاک بخوره..ببینه تنهایی چه  حالی داره..کمک نگیرم٬اما نمی دونم چی شد..هیچ چیز نشد!اما یه سوراخای سیاهی توی روحم ظاهر شد٬خوب خوب می شناسمشون..

 

خیلی خسته ام..نمی دونم نمی دونم!باید امیدوار بمونم..شاید اتفاقی افتاد!دارم داد می زنم کمک!داد می زنم سر تک تک اون کسایی که ۲-۳ ساله همیشه براشون سنگ صبور بودم..کجان؟

فکر چی اند؟فکر چی اند؟گاهی می خوام انگشت بزنم ته حلقم و بالا بیارم رو کل عالم هستی!

چقدر ساده می شکنم.

حدودا ۳۰ دقیقه از صفر شدن ساعت میگذره..چقدر شبیه کورنومتره..

خب! دکمه رو زدیم..بدوئید بدویید!...!

خب حالا آروم بشین..حالا از اول..!

یه پالتوی روشن و بلند می پوشم و می زنم بیرون..هوا سوز داره..می ره توی پوستم و من و درونم رو می دوزه و میره..۳۰دقیقه است که باید بدوم..اما هنوز دارم قدم می زنم..بین تاریکی چراغ های خیابون دارم میرم..

تقریبا خیابون تموم می شه و از شهر می رم بیرون..تقریبا تاریکی..

۳۰ دقیقه است که باید قدم بزنم و من دارم می دوم..به نفس نفس افتاده ام.. به درخت سمت چپم تکیه می دم..

دقیقا روبرومه.. صندلیی چوبی..طنابی از شاخه ی درخت آویخته است.. میدونم چرا حلقه ی دار خالیه..جای گردن من اونجاست...

 

این بخشی از یک نوشته است که هنوز نوشته نشده..

چی شده؟

خیلی احساس بدی دارم شدم یه جسم خالی.

پویای قدیمی پاشده و رفته اما هیچ کس نیومد که جاش بشینه..از اون روز شدم یه جسم خالی!

خیلی تنهام..

عجب آدم بی حالی هستی..

 

اگه اومدی وبلاگ گردی اومدی که بخونیو نظر بدی و خودتو قاطی کنی..

اگرم نمی خوای نظر بدی غلط کردی پاشدی اومدی وبلاگ مردم...

والله به خدا!

نه!

ترجیح میدم زودتر برم به جهنم  لا اقل اونجا باید اشتباهات خودم رو تحمل کنم نه گناه دیگران را!